پاره متن های کوتاه
هژبرمیرتیموری
2008-2012
قناری
برای همه ی باغ می خواند
و شاعر
برای انسان با هر باوری ...
***
آدمها همه شاعرند
فقط بعضی می نویسند
بعضی نمی نویسند
***
پشت شیشه اخلاق باغی ست
که میوه هایش را به هیچ بهشتی نفروخته اند
هوس سیب کرده ام
سنگی بیاور...
***
دوروبرم خالی ست
اما دلم پراست از آدم...
***
پائیز و درخت مذاکره ندارند
نجارها منتظرند
***
بهار
جادوگریست مهاجر
که ازحاشیه امید می گذرد
***
چون به زیست تن دهم
که ریست تن نمی دهد
بی تو
***
بگذار جاده ها نا امید شوند
من منتظرت می مانم
***
یک اشتباه
تما یک آدم نیست
***
اگر بهشتی باشد
پنجره اش نگاه توست...
***
از من تا تو
یکی مقصد است
تا مسافر کی باشد...
***
هرروز
با گردش زمین می چرخم
بی تو...
***
قفل
یعنی آدم ها
قابل اعتماد نیستند.
***
اگر تو نبودی
زمین دلیل برای گردش نداشت...
***
زندگی
با همه بی رحمی اش
چقدر خوش سلیقه است
که درچشمان تو
خانه کرده است...
***
دیوار هم که باشی
فقط
با پنجره خانه می شوی
تنها نمان...
***
شقایق باش
و
الف های هرز را
تحمل کن....
***
صبر کن
نشمار
آرزوهایم نیامده اند...
***
بی تو
زمین
سیاره ای سرگردان بود...
***
زمین در رویاندن
زشت و زیبا نمی کند
***
راه راست وجود ندارد
اگر می خواهی به مقصد برسی
برای پستی آماده شو
***
نگو بدورد
زمین گرد است
***
تفاوت
اتاق آدم تنها
با قبر
فقط یک لامپ است
***
اگر زن نبود
زمین سبز نمی شد
نگو کمتر است...
***
جنگ
فقط برای کشته ها تمام می شود...
***
وصل
همان نگاه اول است
مابقی زوال اوست.
***
عشق همان چیزی ست
که تا قبل از آن
در ما سرکوب شده است
***
تنهایی نیلوفر
گناه مرداب است...
***
زندگی
چیزی نبود
جز آمدن و تورا دیدن
و این که
چگونه میروی
دست در دست دیگری
***
سرو هم که باشی
تنهایی خم ات می کند
***
خشک که باشی
همه قصد بریدن ات را دارند
برگی برویان...
***
زندگی شور بهاری ست
که ازحافظه ام سر زده است..
***
درخت باش
تا اگر میوه نداشتی
بتوان
درسایه ات نشست...
***
هفت سین ام
همه چشمان تو بود
***
بعضی آدمها بعدازمرگ
فقط مثل سنگ دفن می شوند
اما بعضی مثل بذرند، تا زیرخاک دفن نشوند
رشد نمی کنند.
***
با افزایش دانش چیزی به ما اضافه نمی شود
بلکه از نادانی مان کم می شود.
***
عشق راه دیگری
برای تحقیر شدن است
***
هرچقدر
که از من دور شوی
بدان که زمین
مارا بهم وصل کرده است...
***
در کُنج باغ
سیبی
در انتظار دست پوسید....
***
اگر شیشه می شکند
تقصیر سنگ نیست
جنس خود شیشه شکستنی است
محکم باش مثل دیوار
***
در باران
کبوتر ِتنهائی دیدم
به هر پنجره که می رسید
کیشش می کردند...
***
تنهایی نه انتخاب
که یک اختلال است
***
اسباب بازی کم بسازید
کودکی کم شده است
***
فقط عشقی
که تو را رسوا کند
عشق واقعی است...
***
قلم تا خودش را آزاد نکند
نمی تواند کسی را آزاد کند
***
آزادی پرنده
از آن است که مذهب ندارد..
***
نه...
آغوش ها همه بسته اند
نمی شود
از ارتفاع تنهائی پرید
***
اگر با افتادن من
تفنگ برای همیشه خاموش می شود
ماشه را بکش....
***
من و فاحشه ای مست
کلید بهشت را
دزدیدیم...
***
خدا
درکنج لبانت خانه کرده است
من چه سرگردان بودم
عمری...
***
پرنده
به شیشه می خورد
من به چه آدمها که نخوردم...
***
پازل زندگی ام
تکه ایش
گم شده است
دستت را به من بده....
***
عشق یعنی رها کردن
تنها
عاشقان رها می کنند...
***
در بهار شکفتن
هنر نیست
سوسن باش
و
از یخ بیرون بیا ...
***
تادهان ماهی باز نباشد
به قلاب گیر نمی کند...
***
صبح که می شود
شب
به چشمان تو پناه می برد...
***
هروقت که می رسی
چیزی جا مانده است
باید برگردم
زندگی ام جا مانده است...
***
برای رفتن
چمدانی لازم نیست
چون تورا در دلم دارم...
***
کوچه ، درخت و زمین
با روزهایم
به مشورت نشسته اند
که مرا چطورسپری کنند...
***
نه.
خط کشی این خیابان ها
مارا به هم نمی رساند
بیا پا روی قانون
بگذاریم...
***
آدمها را نه از کسی که هستند
از کسی که نیستند بشناس
و شعر را
نه از چیزهایی که گفته است
از چیزهایی که نگفته است
***
وقتی تنها شدی
تازه مثل خدا می شوی
هرکسی
.وجودت را باور ندارد....
***
از شکم گرسنه مادرم که زاده شدم
شستن لازم نبود
چون دل مادران گرسنه همیشه پاک است
***
قبل از آنکه پیر شوم
بیا
جوانی را تجربه کنیم...
***
چند قدم که می دوی
نفس ات می گیرد
عجبا
که همه عمر به دنبالت می دوم
نفس ام تازه تر می شود
ای عشق...
***
تعفن مرداب
از سکوت اوست...
***
نه
این اگر ها
مارا به هم نمی رساند
بیا کافر شویم...
***
عید که آمد
سال که تحویل شد
شلوغ نکنید
مادری دارد کودک گرسنه اش را می خواباند.
***
هوا
پر از کلمه است
کاغذی بیاور
وقت بازی است...
***
اگر باد نبود
ابرها می گندیدند
قدر دیگری را بدان...
***
هیچ پروانه ای
به گرد شمع خاموش نمی گردد.
***
درخت ها
برای باهم بودن
سوگند نمی خورند..
***
پروانه یعنی
پیله شکستنی است
تکانی بخور...
***
بی فایده است
هرکجا که برویم
آدم هست...
***
چهاراه عشق
چراغ قرمز ندارد
همیشه سبز است...
***
دنیا
میدان شارلاتان هاست
انسان را
در حاشیه بجوی...
***
نترس
به خوابم بیا
در رؤیاهای من
هیچ خط قرمزی نیست...
***
اشتباه
نشان حرکت است
***
انسانها را رها کن
انسانیت را بچسب...
***
همه چیز نزد هیج کس نیسن
و هیچ کس همه چیز نیست
***
حالا که
حقیقت نزد کسی نیست
بیا تا به هم
دروغی بگوئیم...
***
حرف که می زنیم
یعنی تنها نیستیم
بیا تا بگویم
چقدر حرف نگفته دارم...
***
بگذار
تا در هوای تو
زندگی را به باد بدهم...
***
دریا
صدف های تهی را
دور می ریزد
عاشق شو....
***
بدون ایمان
نمی شود زندگی کرد
به چشمانت قسم....
***
انار دلم رسیده است مادر
باغت آباد
دستی برای چیدن نیست
بگذار تا در سایه ات بیفتم...
***
در چرخش هستی
ذراتی بیش نیستیم
که
دوستی و تحمل یکدیگر
کهکشان مان می کند...
***
رهایی
کابوس برگ
و
رؤیای انسان است
رهایم نکن....
***
عجیب است
همه چیزمان را می گیرد
باز هم دوستش داریم
زندگی...
***
در نگاهت
قبله ایست
برا ی همه ادیان ای عشق ....
***
پائیز یعنی
نوبت برگ های تازه است
یادت می آید؟...
***
درخت
در زمستان نا امید نمی شود
***
زندگی
مردابی بیش نیست
نیلوفری برویان....
***
درخشش ستارگان
در این است
که
از دسترس انسان به دور مانده اند...
***
چیزی بنام خوشبختی وجود ندارد
و زندگی یعنی رنج
ما درفاصله دو رنج که رنج نمی کشیم
احساس خوبی می کنیم که خوشبختی اش نامیده ایم.
***
در حوض مسجد
هر روز
دو ماهی عشق بازی می کنند
و شبها
حوض
ماه را به آغوش می کشد...
***
حالا که
قرار هستی بر رفتن است
بگذار
بودن مان با هم باشد...
***
اگرخوابهایم نبود
پس چطور
به آغوشت می کشیدم...
***
زندگی یعنی
از دست دادن
***
سنگ را
تو ی هر آبی بیندازی
میرود ته
سبک باش...
***
مرگ را
نمی توان تجربه کرد
و
بی تو زیستن را
ای عشق....
***
بخواب
خبری نیست پسرم
دیگرانند
دارند زندگی می کنند....
***
فقط
وقتی که افتادی
می فهمی که چه کسی کنارت ایستاده است
***
نمیدانم قناری
می پرسد یا پاسخ می دهد؟
***
نه
دیگر انتظار بس است
چشمانت را باز کن پسرم
دیگر میشی نیست که قایم شود
همه گرگ شده اند
بازی تمام شد...
***
هر چه آسمان نپذیرد
به زمین می اندازد
گناه من چه بود؟
***
آوازت را بخوان
در بند آن نباش که
کی شنید، کی نشنید...
***
هیچ لب تشنه ای
از چشمه اجازه نمی گیرد
نگو چرا نگاهم می کنی
***
خدا دیگر مؤلف خوبی نیست
قصه آدمی
کسل کننده است...
***
اگر مردم
همه اعضای بدنم را به هرکس که خواست بدهید
فقط دلم را به تو داده ام
***
منِ زشت
به تو زیبا نگاه می کنم
و
تو زیبا به منِ زشت
بگو
سهم کدام مان از این دیدن
بیشتر است؟...
***
آلزایمر هم بگیرم
تو فراموش نمی شوی
چون توی دلمی...
***
نه مسیح بودم
تا به جرم ایمان
به صلیب کشیده شوم
و نه حلاج
تا به جرم کفر بردارشوم
به دارم می کشد
هرروز زندگی
به جرم زنده بودن...
***
سیبی
با افتادنش
سکوت باغ را شکست
قناری غمگینی
از خواب پرید...
***
عجبا
که تاریخ مارا همواره
نه شجاعتکه خیانت
و نه خرد که جهل
تعیین کرده است...
***
هر نفس که
که از سینه بیرون می آید
غصه ها
ت
که
ت
که
اش
می کنند...
***
ستاره یعنی
در تنهائی هم
می شود درخشید....
***
ماهی ها
از پیچ رودخانه شکایت نمی کنند
از باهم بودن لذت می برد...
***
تا دیگر نباشی
دیده نمی شوی
آه، اگر ندیده بودمت...
***
ماه پنهان می شود
آفتاب هم غروب می کند
تنها
چراغ عشق است که خاموشی ندارد
چه روزگار تاریکیست
ماه من...
***
آزادی
فقط دررؤیای اسیران
نفس می کشد...
***
حتا جویبار هم میداند
که راه رفتن همواره نیست
برای جاری بودن باید قانون زمین را پذیرفت
وگر نه مرداب می شوی...
***
نگران نباش
برا ی عاشق شدن
هیچوقت دیر نمی شود...
***
شعر در سکوت
جوانه می زند
و تو
در رؤیاهای من...
***
بهار
درختان عاشق را
به هم می رساند
زمستان را تحمل کن...
***
در این روزگار
که هرکس به خودش فکر می کند
عجبا که من
همش به تو فکرمی کنم...
***
باران را فراموش کن
قطره ها را دریاب...
***
مهم جاری شدن است
نه به دریا رسیدن....
***
من و فاحشه ای
که به بشهت راهش ندادند
به زندگی برگشتیم
به خانه که آمدیم
بهشت
زودتر از ما رسیده بود...
***
قطره هم که باشی
می توانی لب خشکی را تر کنی
نگو کمی...
***
اگر مُردم
به کسی نگوئید که بدنیا آمدم
چون
زندگی نکردم...
***
نه
این بازی عادلانه ای نیست
که
من خسته بشوم
تو نه
ای زندگی...
***
دریا
به ماهی حق حرف زدن نمی دهد
در رودخانه
قورباغه هم می خواند...
***
انتظار
یعنی امید
و امید
یعنی باور به فردا
عاشق همیشه منتظر است...
***
نرسیدن ما به هم
برای این است که مثل همیم
عاشق...
قانون جاذبه این را می گوید...
***
اگر عاشق باشی
برای حس نیلوفر
به مرداب هم می روی...
***
از تو که گذشتم
دنیا
بیابانی بیش نبود..
***
تا در کنارهم هستند
به هم سیلی می زنند برگ ها
شاید این رسم با هم بودن است...
***
نبض زندگی
در رگهای عشق می طبد...
***
فقط
آنانی که از زمین خسته می شوند
به آسمان
روی می آورند....
***
فقط
آهوان تشنه
به دام می افتند...
***
سطح دریا
پر از فضولات سبک است
مروارید در عمق دریاست...
***
در من کسی نفس می کشد
هنوز
که سالهاست مرده است..
***
بهار یعنی
همه ی رنگها
حق رویش دارند...
***
زمان
مارا با خود می برد
ما تمام می شویم
زمان
همچنان می ماند
می رود
با دیگری....
***
اگر سال نو آمد
بیدارم نکنید
توی خواب مهمان دارم...
***
ابر ،کوه را
درخت، پرنده را
حتا سنگ هم
شقایق را به آغوش می کشد
چه جرمی بود
انسان بودن؟...
***
برزمین آوار گانم
که هر بار ازکسی به کسی دیگر
کوج می کنیم
***
وقتی
حرفی برای گفتن نداری
زمان گوش کردن ات فرا رسیده...
***
این ورقی که امروز
در دست ماست
نتیجه بازی ِ خودِ ماست...
***
هرچه بنویسی
به یک نقطه ختم می شود
آوازی بخوان
تا دلنشین فرو بیائی....
***
تا برنخیزی، دیده نمی شود
تا فریاد نزنی، شنیده نمی شوی
بهانه ای بیاب...
***
کسی که حرف می زند
تنها نیست
شعر
آواز با هم بودن است...
***
نگاهت
خواناترین متنی است
که پُر از انفجار معانیست
عجبا
با هر زبان که می نویسم ات
انتهائی ندارد
این بازی هایم
نگاهم کن
تا متن ِهستی را دوباره بچینم...
***
سال هاست پرنده را
درشعرحبس کرده ایم
بیهوده ...
آیا بهتر آن نیست
که او را
با باغ و درخت
درمتنی آزاد همنشین کنیم؟
***
گردباد را
از هر طرف می شود دید
اما نسیم
حس کردنیست
***
من پنجره را باز گذاشته ام
مگس باید کشته شود
***
کاش میدانستم
هالی
به دنبال کدام سیاره
اینچنین سرگردان شده است؟
عاشق
همیشه در راه است....
***
برای شکفتن هرجوانه
وسعت زمین ترک می خورد
خرمنی گل می شکفد در خیال من
وقتی
لبخند می زنی...
***
فقط آنانی که آزارت داده اند
در یاد می مانند.
عجبا
که هنور فراموشم نشده ای....
***
خزانی بر باغ خیالم دمیده است
عجبا که هنوز
شاخه ای
بر جوانه زدن
پافشاری می کند...
***
باغ در خواب است
خاموش
بگذار تا د رکُنج تاریک این سکوت
صدای شکفتن را
د رگوش درخت
پچ، پچ کنیم....
***
کجاست آینه ای صاف
تا
آشفتگی روزهایم را
شانه کنم...
***
درخت
میوه را برای خودش
به بار نمی آورد
و شاعر شعر را
بگو لبانت برای کیست؟
***
آنچه بر دوشمان سنگینی می کند
نه
داشته هایمان
که
نداشته هایمان است...
***
مادر
نگران پیر شدنت نیستم
دلم برای جوانی هایت می سوزد
که ندیدی
جز رنج...
***
قصد کرده ام
همین چهارشنبه که بیاید
از روی تنهائی بپرم
***
زمین
مردابی شده است
که
انسانیت را
روز به روز بیشتر فرو می برد
کجاست تار موئی
که به آن چنگ بیندازم؟
***
از خود می پرسم که
آیا عشق یک حس راسیستی نیست
که ترا برتر ازهمه میدانم؟
دریغا که بی توهم
هیچ کس وجود نداشت....
***
باد یخ می زندهرروز
کوچه، کوچه
درخیال من
و بی کسی زوزه می کشد هر شب
در نگاه تر خوابهایم.
نه
کلاغها همسایگی ندارند
گربه دلم تنها مانده است...
***
نه،
با این فیلتر شکن ها
ما به هم وصل نمی شویم
و هیچ وی. پی. انی
گره این فاصله را باز نمی کند
بیا به قلم و کاغذ برگردیم
و کبوتری نقاشی کنیم...
***
یلدائیان
جشن تان مبارکتان باد
درد من روزهایی ست
که مراسپری نمی کنند.
***
شانس انسان
برای عبور از تنهائی
یک به شش میلیارد است
***
زمین
آبستن ناگوارترین رؤیاهاست
در تاخت و تازِ این قافله ها
بگو
آئینه ام را به کدام
نگاهِ امن بسپارم
دامنت را بگشا
زمان بغض کرده است...
***
عشق
سرابی است
که فقط
نگاه عاشقان را تَر می کند...
***
ار خدا هم بنویسم
قلمم حسودیش می شود
اینقدر از تو نوشته ام
که عاشق ات شده است....
***
خلیفه ی عادل
آن نیست که شبها
با کیسه ای نان و خرما بر دوش
به درگاه فقیران برود
خلیفه عادل آنست که
در ممکلتش گرسنه ای نباشد...
***
عاشقی
شب و روز ندارد
***
وطن من جائیست
که شناسنامه ام
به زبان مادری ام نوشته باشد
و
عشق
با زبان خودم بگوید
دوستت دارم...
***
مرزهای دو سرزمین را
نه سیم خاردار
که
باروری خاک
و آزادی مردمش
تعیین می کند...
***
نه دانشمندی
که کشف کرده باشد
و نه سرداری
که فتح
جاودانه شد فرهاد
به جادوی عشق...
***
زمین
به هر طرف که می چرخد
رویم
به سوی تو می شود
چه جاذبه ای دارد
چشمانت...
***
میدانم
این همه انتظار بیخود نبوده
روزی خواهی آمد
حتا
دست در دست دیگری
ای عشق ...
***
نمیدانم روزها کجائی
همین که
شب ها به خوابم می آیی
خودش کم نیست.
***
هرروز
جهان
جهان دیگریست
و من
من ِ دیگری
عجبا که تو همیشه
همانی
که دوستت دارم...
***
پدرم
نمی دانست عشق یعنی چه
برای همین
هر شب تجاوز می کرد
بیچاره مادرم...
***
جاده ای
بهم می رساند
جاده ای
از هم دور می کند
سرگردانم هنوز
در بیابان هجرت...
**
وقتی بودن یا نبودنت
فرقی نمی کن
بدان
وقت رفتن ات رسیده است
***
می گوئی
از او ایراد نگیر
تو اکنون کار دیگری می کنی؟
دیدی همه ایراد داریم
ما آدمها؟
***
تو عاشقم کردی
من باید هجرت را بکشم...
***
چطور می توانم بگویم
که نیستی
وقتی که هر شب
همه می بینند
در چشمان من دوش می گیری...
***
ببین چه به سرم آورده ای.
کارم شده این که هرشب بگردم
و حرف های قشنگ برایت پیدا کنم.
***
درخیابان
پدر زشتی میرفت که برای دخترش
زیباترین مرد دنیا بود...
***
قلک تنهائیم پر سده است
سنگی بیاور
وقت خرج کردن است...
***
چند روز یکبار
از جایم بلند می شوم و کنار پنجره میروم
تا یادم نرود
که تنها نیستم
در شهر زندگی می کنم.
***
در خیس ترین حاشیه ی خیالم
کودکان نشسته اند
قلاب بدست
ریزترین شعرهایم را صید می کنند
این دیگرسرگرمی نیست
می ترسم لیز بخورند...
***
قلم ِ من
مرگ ِ مغزی شده است
اما
قلبش هنوز میزند
برای همین
نوشته هایش را اهدا می کنم...
***
پرسیدن
یعنی باور به گفتگو
و پاسخ
میل به تداوم آن
نمی دانم قناری
می پرسد یا پاسخ میدهد؟
***
نترس
به میهمانی ام بیا
بر بام این خرابه هم
هیچ جُغدی نمی خواند
شیشه ی دلم
هوس ماه کرده است.
***
دارائی
اعتماد به نفس می بخشد
غرورم
از داشتن توست...
***
با هر برگی که می افتد
منی در من جابجا می شود
تو که رفتی
زندگیم را باد برد
***
مرد گریه نمی کند
سیگار می کشد
***
زمین به تاریکی می چرخد
می گویند
آفتاب غروب کرد
تو ترکم کردی
می گویند تنها است...
***
رنج، زیبائی می آفریند
و مرداب، نیلوفر را
ببین هجرانت
چه حرفهای قشنگی...
***
بغض ِ ماه
به خاطر رنج ِ زمین است.
***
پلکت را که باز و بسته می کنی
هوای دلم تازه می شود
***
نپرس که چه می گویم
مگر میدانی قناری چه می گوید؟
پاره متن های کوتاه
2008-2012
قناری
برای همه ی باغ می خواند
و شاعر
برای انسان با هر باوری ...
***
آدمها همه شاعرند
فقط بعضی می نویسند
بعضی نمی نویسند
***
پشت شیشه اخلاق باغی ست
که میوه هایش را به هیچ بهشتی نفروخته اند
هوس سیب کرده ام
سنگی بیاور...
***
دوروبرم خالی ست
اما دلم پراست از آدم...
***
پائیز و درخت مذاکره ندارند
نجارها منتظرند
***
بهار
جادوگریست مهاجر
که ازحاشیه امید می گذرد
***
که ریست تن نمی دهد
بی تو
***
بگذار جاده ها نا امید شوند
من منتظرت می مانم
***
تما یک آدم نیست
***
با گردش زمین می چرخم
زندگی
با همه بی رحمی اش
چقدر خوش سلیقه است
که درچشمان تو
خانه کرده است...
***
تنها نمان...
شقایق باش
نشمار
آرزوهایم نیامده اند...
بی تو
زمین در رویاندن
زشت و زیبا نمی کند
***
اگر می خواهی به مقصد برسی
برای پستی آماده شو
***
اگر زن نبود
زمین سبز نمی شد
نگو کمتر است...
***
جنگ***
مابقی زوال اوست.
که تا قبل از آن
در ما سرکوب شده است
***
***
چیزی نبود
جز آمدن و تورا دیدن
و این که
چگونه میروی
دست در دست دیگری
***
تنهایی خم ات می کند
***
زندگی شور بهاری ست
که ازحافظه ام سر زده است..
***
تا اگر میوه نداشتی
بتوان
همه چشمان تو بود
***
فقط مثل سنگ دفن می شوند
اما بعضی مثل بذرند، تا زیرخاک دفن نشوند
رشد نمی کنند.
***
بلکه از نادانی مان کم می شود.
عشق راه دیگری
برای تحقیر شدن است
***
بدان که زمین
***
اگر شیشه می شکند
تقصیر سنگ نیست
جنس خود شیشه شکستنی است
محکم باش مثل دیوار
تنهایی نه انتخاب
که یک اختلال است
***
اسباب بازی کم بسازید
کودکی کم شده است
***
قلم تا خودش را آزاد نکند
نمی تواند کسی را آزاد کند
***
***
عمری...
از کسی که نیستند بشناس
و شعر را
نه از چیزهایی که گفته است
از چیزهایی که نگفته است
***
از شکم گرسنه مادرم که زاده شدم
شستن لازم نبود
چون دل مادران گرسنه همیشه پاک است
***
عجبا
ای عشق...
***
بی فایده است
هرکجا که برویم
همیشه سبز است...
***
در رؤیاهای من
***
همه چیز نزد هیج کس نیسن
و هیچ کس همه چیز نیست
حالا که
بیا تا به هم
چقدر حرف نگفته دارم...
بگذار
عاشق شو....
به چشمانت قسم....
انار دلم رسیده است مادر
باغت آباد
دستی برای چیدن نیست
بگذار تا در سایه ات بیفتم...
***
که
رهایم نکن....
عجیب است
همه چیزمان را می گیرد
باز هم دوستش داریم
زندگی...
***
در نگاهت
در زمستان نا امید نمی شود
***
نیلوفری برویان....
***
چیزی بنام خوشبختی وجود ندارد
و زندگی یعنی رنج
ما درفاصله دو رنج که رنج نمی کشیم
احساس خوبی می کنیم که خوشبختی اش نامیده ایم.
***
بگذار
از دست دادن
***
ای عشق....
دیگرانند
می پرسد یا پاسخ می دهد؟
چشمانت را باز کن پسرم
دیگر میشی نیست که قایم شود
گناه من چه بود؟
***
***
از چشمه اجازه نمی گیرد
نگو چرا نگاهم می کنی
همه اعضای بدنم را به هرکس که خواست بدهید
فقط دلم را به تو داده ام
***
سهم کدام مان از این دیدن
نه مسیح بودم
تا به جرم ایمان
به صلیب کشیده شوم
و نه حلاج
تا به جرم کفر بردارشوم
به دارم می کشد
هرروز زندگی
به جرم زنده بودن...
***
***
قناری غمگینی
***
نه شجاعتکه خیانت
و نه خرد که جهل
که
اش
می کنند...
آه، اگر ندیده بودمت...
تنها
***
و تو
***
به خانه که آمدیم
***
***
***
و امید
عاشق همیشه منتظر است...
نرسیدن ما به هم
قانون جاذبه این را می گوید...
***
در من کسی نفس می کشد
***
زمان
توی خواب مهمان دارم...
که هر بار ازکسی به کسی دیگر
کوج می کنیم
***
***
عجبا
***
***
من پنجره را باز گذاشته ام
مگس باید کشته شود
***
کاش میدانستم
عاشق
برای شکفتن هرجوانه
عجبا
بگذار تا د رکُنج تاریک این سکوت
***
و شاعر شعر را
بگو لبانت برای کیست؟
که به آن چنگ بیندازم؟
با این فیلتر شکن ها
ما به هم وصل نمی شویم
و هیچ وی. پی. انی
گره این فاصله را باز نمی کند
بیا به قلم و کاغذ برگردیم
و کبوتری نقاشی کنیم...
***
جشن تان مبارکتان باد
درد من روزهایی ست
که مراسپری نمی کنند.
آبستن ناگوارترین رؤیاهاست
در تاخت و تازِ این قافله ها
بگو
آئینه ام را به کدام
نگاهِ امن بسپارم
زمان بغض کرده است...
قلمم حسودیش می شود
اینقدر از تو نوشته ام
که عاشق ات شده است....
آن نیست که شبها
با کیسه ای نان و خرما بر دوش
به درگاه فقیران برود
خلیفه عادل آنست که
در ممکلتش گرسنه ای نباشد...
عاشقی
شب و روز ندارد
***
وطن من جائیست
که شناسنامه ام
به زبان مادری ام نوشته باشد
و
عشق
با زبان خودم بگوید
دوستت دارم...
***
مرزهای دو سرزمین را
نه سیم خاردار
که
باروری خاک
و آزادی مردمش
تعیین می کند...
***
نه دانشمندی
که کشف کرده باشد
و نه سرداری
که فتح
جاودانه شد فرهاد
به جادوی عشق...
زمین
به هر طرف که می چرخد
رویم
به سوی تو می شود
چه جاذبه ای دارد
چشمانت...
***
میدانم
این همه انتظار بیخود نبوده
روزی خواهی آمد
حتا
دست در دست دیگری
ای عشق ...
***
نمیدانم روزها کجائی
همین که
شب ها به خوابم می آیی
خودش کم نیست.
***
هرروز
جهان
جهان دیگریست
و من
من ِ دیگری
عجبا که تو همیشه
همانی
که دوستت دارم...
***
پدرم
نمی دانست عشق یعنی چه
برای همین
هر شب تجاوز می کرد
بیچاره مادرم...
***
جاده ای
بهم می رساند
جاده ای
از هم دور می کند
سرگردانم هنوز
در بیابان هجرت...
**
وقتی بودن یا نبودنت
فرقی نمی کن
بدان
وقت رفتن ات رسیده است
***
می گوئی
از او ایراد نگیر
تو اکنون کار دیگری می کنی؟
دیدی همه ایراد داریم
ما آدمها؟
***
تو عاشقم کردی
من باید هجرت را بکشم...
***
چطور می توانم بگویم
که نیستی
وقتی که هر شب
همه می بینند
در چشمان من دوش می گیری...
***
ببین چه به سرم آورده ای.
کارم شده این که هرشب بگردم
و حرف های قشنگ برایت پیدا کنم.
***
درخیابان
پدر زشتی میرفت که برای دخترش
زیباترین مرد دنیا بود...
***
قلک تنهائیم پر سده است
سنگی بیاور
وقت خرج کردن است...
***
از جایم بلند می شوم و کنار پنجره میروم
تا یادم نرود
که تنها نیستم
در شهر زندگی می کنم.
***
در خیس ترین حاشیه ی خیالم
کودکان نشسته اند
قلاب بدست
ریزترین شعرهایم را صید می کنند
این دیگرسرگرمی نیست
می ترسم لیز بخورند...
***
قلم ِ من
مرگ ِ مغزی شده است
اما
قلبش هنوز میزند
برای همین
نوشته هایش را اهدا می کنم...
***
پرسیدن
یعنی باور به گفتگو
و پاسخ
میل به تداوم آن
نمی دانم قناری
می پرسد یا پاسخ میدهد؟
***
نترس
به میهمانی ام بیا
بر بام این خرابه هم
هیچ جُغدی نمی خواند
شیشه ی دلم
هوس ماه کرده است.
***
دارائی
اعتماد به نفس می بخشد
غرورم
از داشتن توست...
***
با هر برگی که می افتد
منی در من جابجا می شود
تو که رفتی
زندگیم را باد برد
***
مرد گریه نمی کند
سیگار می کشد
***
زمین به تاریکی می چرخد
می گویند
آفتاب غروب کرد
تو ترکم کردی
می گویند تنها است...
***
رنج، زیبائی می آفریند
و مرداب، نیلوفر را
ببین هجرانت
چه حرفهای قشنگی...
***
بغض ِ ماه
به خاطر رنج ِ زمین است.
***
پلکت را که باز و بسته می کنی
هوای دلم تازه می شود
***
نپرس که چه می گویم
مگر میدانی قناری چه می گوید؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر