پاره متن ها



پاره متن های کوتاه

هژبرمیرتیموری 
2008-2012




قناری
 برای همه ی باغ می خواند
و شاعر
 برای انسان با هر باوری ...

***


آدمها همه شاعرند
فقط بعضی می نویسند
بعضی نمی نویسند

***

پشت شیشه اخلاق باغی ست
که میوه هایش را به هیچ بهشتی نفروخته اند
هوس سیب کرده ام
سنگی بیاور...

***

دوروبرم خالی ست
اما دلم پراست از آدم...

***
پائیز و درخت مذاکره ندارند
نجارها منتظرند

***
بهار
جادوگریست مهاجر
که ازحاشیه امید می گذرد

***

چون به زیست تن دهم
که ریست تن نمی دهد
بی تو

***

بگذار جاده ها نا امید شوند
من منتظرت می مانم

***
یک اشتباه
تما یک آدم نیست

***

اگر بهشتی باشد
پنجره اش نگاه توست...

***

از من تا تو
یکی مقصد است
تا مسافر کی باشد...

***

هرروز
 با گردش زمین می چرخم 

بی تو...


***

قفل 
یعنی آدم ها
قابل اعتماد نیستند.


***

اگر تو نبودی
زمین دلیل برای گردش نداشت...

***

زندگی 
با همه بی رحمی اش
چقدر خوش سلیقه است 
که درچشمان تو 
خانه کرده است...

***

دیوار هم که باشی
فقط
با پنجره خانه می شوی

تنها نمان...

***

شقایق باش
و
الف های هرز را 
تحمل کن....

***

صبر کن
نشمار

آرزوهایم نیامده اند...

***

بی تو
زمین
سیاره ای سرگردان بود...

***

زمین در رویاندن
زشت و زیبا نمی کند

***

راه راست وجود ندارد
اگر می خواهی به مقصد برسی
برای پستی آماده شو

***

نگو بدورد
زمین گرد است

***

تفاوت
اتاق آدم  تنها
با قبر
فقط یک لامپ است

***

 اگر زن نبود
زمین سبز نمی شد

نگو کمتر است...

***


جنگ
فقط برای کشته ها تمام می شود...

***

وصل 
همان نگاه اول است
مابقی زوال اوست.


***

عشق همان چیزی ست
که تا قبل از آن
در ما سرکوب شده است

***

تنهایی نیلوفر
گناه مرداب است...

***

زندگی
چیزی نبود
جز آمدن و تورا دیدن
و این که
چگونه میروی
دست در دست دیگری

***

سرو هم که باشی
تنهایی خم ات می کند

***

خشک که باشی
همه قصد بریدن ات را دارند
برگی برویان...

***

زندگی شور بهاری ست
که ازحافظه ام سر زده است..

***

درخت باش
تا اگر میوه نداشتی
بتوان
درسایه ات نشست...

***
هفت سین ام
همه چشمان تو بود

***

بعضی آدمها بعدازمرگ
فقط مثل سنگ دفن می شوند
اما بعضی مثل بذرند، تا زیرخاک دفن نشوند
رشد نمی کنند.

***

با افزایش دانش چیزی به ما اضافه نمی شود
بلکه از نادانی مان کم می شود.

***

عشق راه دیگری 

برای تحقیر شدن است

***

هرچقدر 
که از من دور شوی
بدان که زمین
 
مارا بهم وصل کرده است...

***

در کُنج باغ
سیبی
در انتظار دست پوسید....

***
اگر شیشه می شکند
تقصیر سنگ نیست
جنس خود شیشه شکستنی است
محکم باش مثل دیوار

***

در باران
کبوتر ِتنهائی دیدم
به هر پنجره که می رسید
کیشش می کردند...

***

تنهایی نه انتخاب
که یک اختلال است

***

اسباب بازی کم بسازید
کودکی کم شده است

***

فقط عشقی
که تو را رسوا کند
عشق واقعی  است...

***

قلم تا خودش را آزاد نکند
نمی تواند کسی را آزاد کند

***

آزادی پرنده
 از آن است که مذهب  ندارد..

***

نه...
آغوش ها همه بسته اند
نمی شود
از ارتفاع تنهائی پرید

***

 اگر با افتادن من
تفنگ برای همیشه خاموش می شود
ماشه را بکش....

***

من و فاحشه ای مست
کلید بهشت را
دزدیدیم...

***

خدا
درکنج لبانت خانه کرده است
من چه سرگردان بودم

عمری...

***

پرنده
به شیشه می خورد
من به چه آدمها که نخوردم...

***

پازل زندگی ام
تکه ایش
گم شده است

دستت را به من بده....

***

عشق یعنی رها کردن 

تنها 
عاشقان رها می کنند...

***

در بهار شکفتن
هنر نیست

سوسن باش
و
از یخ بیرون بیا ...

***

تادهان ماهی باز نباشد
به قلاب گیر نمی کند...

***

صبح که می شود
شب
به چشمان تو پناه می برد...

***

هروقت که می رسی
چیزی جا مانده است

باید برگردم
زندگی ام جا مانده است...

***

برای رفتن
چمدانی لازم نیست
چون تورا در دلم دارم...

***

کوچه ، درخت و زمین
با روزهایم 
به مشورت نشسته اند
که مرا چطورسپری کنند...

***

نه. 
خط کشی این خیابان ها
مارا به هم نمی رساند

بیا پا روی قانون
بگذاریم...

***
آدمها را نه از کسی که هستند
از کسی که نیستند بشناس
و شعر را
نه از چیزهایی که گفته است
از چیزهایی که نگفته است

***
وقتی تنها شدی
تازه مثل خدا می شوی
هرکسی
.وجودت را باور ندارد....

***

از شکم گرسنه مادرم که زاده شدم
شستن لازم نبود
چون دل مادران گرسنه همیشه پاک است

***

قبل از آنکه پیر شوم
بیا
جوانی را تجربه کنیم...

***

چند قدم که می دوی
نفس ات می گیرد

عجبا
که همه عمر به دنبالت می دوم
نفس ام تازه تر می شود

ای عشق...

***

تعفن مرداب
از سکوت اوست...

***

نه
این اگر ها
مارا به هم نمی رساند
بیا کافر شویم...

***

عید که آمد
سال که تحویل شد
شلوغ نکنید

مادری دارد کودک گرسنه اش را می خواباند.

***

هوا
پر از کلمه است
کاغذی بیاور

 وقت بازی است...

***

اگر باد نبود
ابرها می گندیدند

قدر دیگری را بدان...

***

هیچ پروانه ای
به گرد شمع خاموش نمی گردد.

***

درخت ها 
برای باهم بودن
سوگند نمی خورند..

***

پروانه یعنی
پیله شکستنی است

تکانی بخور...

***

بی فایده است

هرکجا که برویم
آدم هست...

***

چهاراه عشق
چراغ قرمز ندارد

همیشه سبز است...
 

***

دنیا 
میدان شارلاتان هاست

انسان را
در حاشیه بجوی...

***

نترس
به خوابم بیا
در رؤیاهای من
هیچ خط قرمزی نیست...

***

اشتباه
نشان حرکت است

***

انسانها را رها کن
انسانیت را بچسب...

***


همه چیز نزد هیج کس نیسن

و هیچ کس همه چیز نیست

***

حالا که
 حقیقت نزد کسی نیست
بیا تا به هم
 
دروغی بگوئیم...

***

حرف که می زنیم 
یعنی تنها نیستیم

بیا تا بگویم
چقدر حرف نگفته دارم...

***


بگذار
 تا در هوای تو
زندگی را به باد بدهم...

***

دریا 
صدف های تهی را
دور می ریزد

عاشق شو....

***

بدون ایمان
نمی شود زندگی کرد

به چشمانت قسم....

***

انار دلم رسیده است مادر
باغت آباد
دستی برای چیدن نیست

بگذار تا در سایه ات بیفتم...

***

در چرخش هستی
ذراتی بیش نیستیم
که
دوستی و تحمل یکدیگر
کهکشان مان می کند...

***


رهایی
کابوس برگ
و
رؤیای انسان است

رهایم نکن....

***

عجیب است

همه چیزمان را می گیرد 
باز هم دوستش داریم 
زندگی...

***


در نگاهت
قبله ایست
برا ی همه ادیان ای عشق ....

***

پائیز یعنی
نوبت برگ های تازه است

یادت می آید؟...

***

درخت
 در زمستان نا امید نمی شود

***

زندگی 
مردابی بیش نیست

نیلوفری برویان....

***

درخشش ستارگان 
در این است
که 
از دسترس انسان به دور مانده اند...

***

چیزی بنام خوشبختی وجود ندارد
و زندگی یعنی رنج
ما درفاصله دو رنج که رنج نمی کشیم
 احساس خوبی می کنیم که خوشبختی اش نامیده ایم.

***

در حوض مسجد
هر روز
دو ماهی عشق بازی می کنند
و شبها
 حوض
ماه را به آغوش می کشد...

***


حالا که
 قرار هستی بر رفتن است
بگذار
بودن مان با هم باشد...

***

اگرخوابهایم نبود
پس چطور
به آغوشت می کشیدم...

***
زندگی یعنی
از دست دادن

***

سنگ را
تو ی هر آبی بیندازی
میرود ته

سبک باش...

***

مرگ را
نمی توان تجربه کرد
و
بی تو زیستن را

ای عشق....

***

بخواب
خبری نیست پسرم

دیگرانند
دارند زندگی می کنند....

***

فقط 
وقتی که افتادی
می فهمی که چه کسی کنارت ایستاده است

***

نمیدانم قناری
می پرسد یا پاسخ می دهد؟

***

نه
دیگر انتظار بس است
چشمانت را باز کن پسرم
دیگر میشی نیست که قایم شود
همه گرگ شده اند

بازی تمام شد...

***

هر چه آسمان نپذیرد
به زمین می اندازد

گناه من چه بود؟

***

آوازت را بخوان
در بند آن نباش که
کی شنید، کی نشنید...

***

هیچ لب تشنه ای
 از چشمه اجازه نمی گیرد
نگو چرا نگاهم می کنی

***

خدا دیگر مؤلف خوبی نیست
قصه آدمی
کسل کننده است...


***
اگر مردم
همه اعضای بدنم را به هرکس که خواست بدهید
فقط دلم را به تو داده ام

***

منِ زشت 
به تو زیبا نگاه می کنم
و 
تو زیبا به منِ زشت 
بگو
سهم کدام مان از این دیدن
 
بیشتر است؟...

***

آلزایمر هم بگیرم
تو فراموش نمی شوی
چون توی دلمی...

***

نه مسیح بودم
تا به جرم ایمان
به صلیب کشیده شوم
و نه حلاج
تا به جرم کفر بردارشوم

به دارم می کشد
هرروز زندگی

به جرم زنده بودن...

***
سیبی
با افتادنش
سکوت باغ را شکست

قناری غمگینی
از خواب پرید...

***

عجبا
که تاریخ مارا همواره
 نه شجاعتکه خیانت 
و نه خرد که جهل
تعیین کرده است...

***


هر نفس که
که از سینه بیرون می آید
غصه ها
ت
که
 ت 
که
 اش
 می کنند...

***


ستاره یعنی
در تنهائی هم
می شود درخشید....

***

ماهی ها
از پیچ رودخانه شکایت نمی کنند
از باهم بودن لذت می برد...


***

تا دیگر نباشی
دیده نمی شوی
آه، اگر ندیده بودمت...

***


ماه پنهان می شود
آفتاب هم غروب می کند
تنها
 چراغ عشق است که خاموشی ندارد

چه روزگار تاریکیست
ماه من...

***

آزادی
فقط دررؤیای اسیران
 نفس می کشد...

***

حتا جویبار هم میداند
که راه رفتن همواره نیست
برای جاری بودن باید قانون زمین را پذیرفت

وگر نه مرداب می شوی...

***

نگران نباش
برا ی عاشق شدن
هیچوقت دیر نمی شود...

***

شعر در سکوت
جوانه می زند

و تو
در رؤیاهای من...

***

بهار
درختان عاشق را 
به هم می رساند

زمستان را تحمل کن...

***

در این روزگار
که هرکس به خودش فکر می کند
عجبا که من
همش به تو فکرمی کنم...

***


باران را فراموش کن
قطره ها را دریاب...

***

مهم جاری شدن است
نه به دریا رسیدن....

***


من و فاحشه ای 
که به بشهت راهش ندادند
به زندگی برگشتیم

به خانه 
 که آمدیم
بهشت 
زودتر از ما رسیده بود...

***

قطره هم که باشی
می توانی لب خشکی را تر کنی

نگو کمی...

***

اگر مُردم
به کسی نگوئید که بدنیا آمدم

چون
زندگی نکردم...

***

نه 
این بازی عادلانه ای نیست
که
 من خسته بشوم
 تو نه
ای زندگی...

***

دریا 
به ماهی حق حرف زدن نمی دهد
در رودخانه 
قورباغه هم می خواند...

***

انتظار
یعنی امید
و امید
 یعنی باور به فردا

عاشق همیشه منتظر است...


***

نرسیدن ما به هم
برای این است که مثل همیم
عاشق...

قانون جاذبه این را می گوید...

***


اگر عاشق باشی
برای حس نیلوفر
به مرداب هم می روی...


***

از تو که گذشتم
دنیا
بیابانی بیش نبود..

***

تا در کنارهم هستند
به هم سیلی می زنند برگ ها

شاید این رسم با هم بودن است...

***

نبض زندگی
در رگهای عشق می طبد...

***


فقط
آنانی که از زمین خسته می شوند
به آسمان
روی می آورند....

***


فقط
 آهوان تشنه 
به دام می افتند...

***


سطح دریا
پر از فضولات سبک است
مروارید در عمق دریاست...

***

در من کسی نفس می کشد
هنوز
که سالهاست مرده است..

***


بهار یعنی
همه ی رنگها
حق رویش دارند...

***


زمان 
مارا با خود می برد
ما تمام می شویم
زمان
 همچنان می ماند
می رود
با دیگری....

***

اگر سال نو آمد
بیدارم نکنید

توی خواب مهمان دارم...


***

ابر ،کوه را
درخت،  پرنده را
حتا سنگ هم
شقایق را به آغوش می کشد

چه جرمی بود 
انسان بودن؟...

***
برزمین آوار گانم
که هر بار ازکسی به کسی دیگر
کوج می کنیم

***

وقتی 
حرفی برای گفتن نداری
زمان گوش کردن ات فرا رسیده...

***

این ورقی که امروز
در دست ماست
نتیجه بازی ِ خودِ ماست...


***

هرچه بنویسی
به یک نقطه ختم می شود
آوازی بخوان

 تا دلنشین فرو بیائی....

***


تا برنخیزی، دیده نمی شود
تا فریاد نزنی، شنیده نمی شوی

بهانه ای بیاب...

***


کسی که حرف می زند
تنها نیست

شعر
آواز با هم بودن است...

***


نگاهت 
خواناترین متنی است
که پُر از انفجار معانیست
عجبا
 با هر زبان که می نویسم ات
انتهائی ندارد
این بازی هایم

نگاهم کن
تا متن ِهستی را دوباره بچینم...

***

سال هاست پرنده را
درشعرحبس کرده ایم
بیهوده ...
آیا بهتر آن نیست
که او را
با باغ و درخت
درمتنی آزاد همنشین کنیم؟

***

گردباد را
از هر طرف می شود دید
اما نسیم
حس کردنیست

***

من پنجره را باز گذاشته ام
مگس باید کشته شود

***


کاش میدانستم
هالی
به دنبال کدام سیاره
اینچنین سرگردان شده است؟

عاشق 
همیشه در راه است....

***

برای شکفتن هرجوانه
وسعت زمین ترک می خورد

خرمنی گل می شکفد در خیال من
وقتی
لبخند می زنی...

***

فقط آنانی که آزارت داده اند
در یاد می مانند.
عجبا
 
که هنور فراموشم نشده ای....

***

خزانی بر باغ خیالم دمیده است
عجبا که هنوز
شاخه ای 
بر جوانه زدن
پافشاری می کند...

***

باغ  در خواب است
خاموش

بگذار تا د رکُنج تاریک این سکوت
صدای شکفتن را
د رگوش درخت
پچ، پچ کنیم....

***

کجاست آینه ای صاف
تا
آشفتگی روزهایم را
شانه کنم...

***

درخت 
میوه را برای خودش 
به بار نمی آورد
و شاعر شعر را

بگو لبانت برای کیست؟

***

آنچه بر دوشمان سنگینی می کند
نه 
داشته هایمان
که 
نداشته هایمان است...

***

مادر 
نگران پیر شدنت نیستم
دلم برای جوانی هایت می سوزد
که ندیدی

جز رنج...

***

قصد کرده ام
همین چهارشنبه که بیاید
از روی تنهائی بپرم

***

زمین
مردابی شده است
که
انسانیت را 
روز به روز بیشتر فرو می برد

کجاست تار موئی
که به آن چنگ بیندازم؟


***

از خود می پرسم که
آیا عشق یک حس راسیستی نیست
که ترا برتر ازهمه میدانم؟

دریغا که بی توهم
هیچ کس وجود نداشت....

***

باد یخ می زندهرروز
کوچه، کوچه
درخیال من
و بی کسی زوزه می کشد هر شب
در نگاه تر خوابهایم.
نه
کلاغها همسایگی ندارند
گربه دلم تنها مانده است...

***

نه، 
با این فیلتر شکن ها
ما به هم وصل نمی شویم
و هیچ وی. پی. انی
گره این فاصله را باز نمی کند

بیا به قلم و کاغذ برگردیم
و کبوتری نقاشی کنیم...

***

یلدائیان 
جشن تان مبارکتان باد
درد من روزهایی ست
که مراسپری نمی کنند.

***

شانس انسان
برای عبور از تنهائی
یک به شش میلیارد است

***

زمین
آبستن ناگوارترین رؤیاهاست
در تاخت و تازِ  این قافله ها

بگو
آئینه ام را به کدام 
نگاهِ  امن بسپارم
دامنت را بگشا
زمان بغض کرده است...

***

عشق
سرابی است 
که فقط
نگاه عاشقان را تَر می کند...

***

ار خدا هم بنویسم
قلمم حسودیش می شود

اینقدر از تو نوشته ام
که عاشق ات شده است....

***

خلیفه ی عادل
آن نیست که شبها 
با کیسه ای نان و خرما بر دوش
به درگاه فقیران برود

خلیفه عادل آنست که
در ممکلتش گرسنه ای نباشد...
***

عاشقی
شب و روز ندارد

***


وطن من جائیست
که شناسنامه ام
به زبان مادری ام نوشته باشد
و
عشق
با زبان خودم بگوید
دوستت دارم...


***


مرزهای دو سرزمین را
نه سیم خاردار
که
باروری خاک
و آزادی مردمش
تعیین می کند...


***


نه دانشمندی
که کشف کرده باشد
و نه سرداری
که فتح

جاودانه شد فرهاد
به جادوی عشق...
***

زمین
به هر طرف که می چرخد
رویم
به سوی تو می شود

چه جاذبه ای دارد
چشمانت...


***


میدانم
این همه انتظار بیخود نبوده
روزی خواهی آمد
حتا
دست در دست دیگری
ای عشق ...


***


نمیدانم روزها کجائی
همین که
شب ها به خوابم می آیی
خودش کم نیست.

***


هرروز
جهان
جهان دیگریست
و من
من ِ دیگری
عجبا که تو همیشه
همانی
که دوستت دارم...


***
پدرم
نمی دانست عشق یعنی چه
برای همین
هر شب تجاوز می کرد

بیچاره مادرم...


***

جاده ای
بهم می رساند
جاده ای
از هم دور می کند
سرگردانم هنوز
در بیابان هجرت...


**
وقتی بودن یا نبودنت
فرقی نمی کن
بدان
وقت رفتن ات رسیده است

***

می گوئی
از او ایراد نگیر

تو اکنون کار دیگری می کنی؟


دیدی همه ایراد داریم
ما آدمها؟


***

تو عاشقم کردی
من باید هجرت را بکشم...


***


چطور می توانم بگویم
که نیستی
وقتی که هر شب
همه می بینند
در چشمان من دوش می گیری...

***


ببین چه به سرم آورده ای.
کارم شده این که هرشب بگردم

 و حرف های قشنگ برایت پیدا کنم.

***

درخیابان
پدر زشتی میرفت که برای دخترش
زیباترین مرد دنیا بود...


***

قلک تنهائیم پر سده است

سنگی بیاور
وقت خرج کردن است...

***
چند روز یکبار
از جایم بلند می شوم و کنار پنجره میروم
تا یادم نرود
که تنها نیستم
در شهر زندگی می کنم.


***

در خیس ترین حاشیه ی خیالم
کودکان نشسته اند
قلاب بدست
ریزترین شعرهایم را صید می کنند
این دیگرسرگرمی نیست

می ترسم لیز بخورند...


***


قلم ِ من
مرگ ِ مغزی شده است
اما
قلبش هنوز میزند
برای همین
نوشته هایش را اهدا می کنم...


***


پرسیدن
یعنی باور به گفتگو

و پاسخ
میل به تداوم آن

نمی دانم قناری
می پرسد یا پاسخ میدهد؟


***


نترس
به میهمانی ام بیا
بر بام این خرابه هم
هیچ جُغدی نمی خواند

شیشه ی دلم
هوس ماه کرده است.


***


دارائی
اعتماد به نفس می بخشد

غرورم
از داشتن توست...


***


با هر برگی که می افتد
منی در من جابجا می شود
تو که رفتی
زندگیم را باد برد


***


مرد گریه نمی کند
سیگار می کشد


***


زمین به تاریکی می چرخد
می گویند
آفتاب غروب کرد

تو ترکم کردی
می گویند تنها است...

***


رنج، زیبائی می آفریند
و مرداب، نیلوفر را

ببین هجرانت
چه حرفهای قشنگی...


***

بغض ِ ماه
به خاطر رنج ِ زمین است.


***


پلکت را که باز و بسته می کنی

هوای دلم تازه می شود


***

نپرس که چه می گویم
مگر میدانی قناری چه می گوید؟







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر